نویسنده‌: محمّد ملاّزاده‌

تعریف هویت
کالبدشکافی هویت از این رو ضرورت پیدا می‌کند که طرفداران گرایشهای مختلف فکری و سیاسی پیرامون معنی و مفهوم آن اختلاف‌نظر فراوان پیدا کرده و به ارائه‌ی تعاریف گوناگون از آن برخاسته‌اند. ما مسلمانان به لحاظ اینکه در حوزه‌ی فرهنگ اسلامی می‌اندیشیم و براساس آن پیرامون اشیاء حکم صادر می‌کنیم طبیعی است که تعریف مخصوص خود را از واژگان داشته باشیم.
دکتر محمد عماره می‌گوید: «هویت هر چیز در فرهنگ و عرف اسلامی مأخوذ از «هُوَ هُوَ»، و عبارت از جوهر و هسته، و حقیقت و لب آن است. هویت انسان یعنی جوهر و هسته و حقیقت و لُبّ انسان و آنچه که انسان بوسیله‌ی آن انسان می‌شود و از بقیه‌ی حیوانات امتیاز پیدا می‌کند. و این تعریف در مورد فرهنگ و تمدن و سایر اشیاء نیز صادق است»[2].

به تعبیر دیگر، هویت را می‌توان به اثر انگشت تشبیه کرد. زیرا چنانکه از کانال اثر انگشت اشخاص را شناسایی می‌کنیم هویت نیز «موجب شناسایی شخص یا چیزی می‌شود»[3].

نکته‌ی قابل توجه اینکه، در هر چیزی «ثوابت» و «متغیّرات» وجود دارد و تنها آن دسته از صفات و خصوصیات اشیاء که ثابت هستند در شناسایی هویت آنها مؤثر واقع می‌شوند. زیرا صفات مؤثر در هویت‌آفرینی صفاتی هستند که زمان و مکان تأثیری بر آنها نمی‌گذارند. هر وصفی که تغییرپذیر باشد نقشی در هویت‌آفرینی ندارد. دکتر محمد عماره می‌گوید: «هویت، ویژگی ثابت و غیرمتغیّری است که همواره تجدد پیدا می‌کند بدون اینکه حقیقت و ماهیت آن تغییر کند و باعث تشخیص شیئی از سایر اشیاء می‌گردد ...»[4].

اقسام و مؤلفه‌های هویت
تحلیل‌گران و محققان علوم اجتماعی، هویت را به اعتبار وصفی که در پی آن می‌آید به اقسام مختلف سیاسی، فرهنگی، ملی، قومی، دینی، مذهبی، اجتماعی و ... تقسیم کرده‌اند که به عنوان خمیرمایه و عنصر اصلی در آفرینش و بافت همه‌ی آنها نقش اساسی دارد. چرا که هویت یک فرهنگ یا ملت یا قوم همان عنصر اصلی پدید آورنده و حافظ آن است اما در میان همه‌ی عناصر، دو عنصر «دین» و «ملیت» بیش از سایرین در ساخت هویت یک قوم مؤثر هستند. لهذا در این رساله به تبیین هویت دینی و ملی و بیان مؤلفه‌های پدیدآورنده‌ی این دو می‌پردازیم.

هویت دینی
دین در طول تاریخ به عنوان یک عنصر نهضت‌ساز و فرهنگ‌آفرین در میان انسان‌ها مطرح بوده است و سازنده و مولد تمدن اقوام و ملل به شمار می‌رود. دین پناهگاهی است که انسان به هنگام قطع امید از تمامی تعلقات، در سایه‌ی آن به ساحل امن و اطمینان می‌رسد و احساس خوشبختی می‌نماید.

بنابراین، دین اسلام به عنوان آخرین و کاملترین دین وحیانی جوهر و خمیرمایه‌ی فرهنگ و تمدن مسلمانان به شمار می‌آید. به قول دکتر محمد ستوده: «اگر منطق حاکم بر رقابت منابع هویت‌ساز را در چهار عرصه‌ی قوت نظری، کشش احساسی، قدرت و پیوند به اعتقاد بدانیم آموزه‌های اسلامی به دلیل انطباق آن با فطرت انسانها می‌توانند منبع هویت‌ساز فراگیر و جهان‌شمول محسوب شوند»[5].

چنانکه قبلاً اشاره کردیم ما مسلمانان در حوزه‌ی فرهنگ و چهارچوب اندیشه‌ی اسلامی قلم‌فرسایی می‌کنیم از اینرو لازم است قبل از هر چیز عناصر مؤلفه‌ی دین را بشناسیم و ممیزه‌های هویت دینی خود را برشماریم، و از آنها مثل جان خود حفاظت بورزیم حتی حاضر به نثار جان در پای آنها باشیم.

دین و مؤلفه‌های آن:
دین به معناهای گوناگونی بسان اطاعت، جزا، حساب، سلطان و ملک، قضا و حکم و عادت و شأن آمده است. واژه‌ی دین نزد اعراب یعنی رابطه و علاقه میان دو طرف که یکی از آنها به تعظیم دیگری و انقیاد در برابر او می‌ایستد و آن یکی مالک و حکمران تلقی می‌شود[6].

«دین یعنی راه و روشی که خداوند آن را وضع کرده و انسانها را در اعتقاد به سوی حق و در رفتار و معاملات به سوی خیر رهنمون می‌شود»»[7].

سه عنصر ایمان، اسلام و احسان، مؤلفه‌های اصلی دین اسلامی به شمار می‌روند که ابعاد «عقیده» و «شعیره» و «شریعت» را دربر می‌گیرند.

این سه عنصر در حدیث رسول خدا ص موسوم به حدیث جبرئیل توضیح داده شده‌اند.

«عَنْ اَبِی حَفْصَةَ عُمَرَ بْنِ الْخَطّابِ-رضی الله عنه-، اَنَّهُ قَالَ: بَیْنَمَا نَحْنُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- ذَاتَ یَوْمٍ إِذْ طَلَعَ عَلَیْنَا رَجُلٌ شَدِیدُ بَیَاضِ الثِّیَابِ شَدِیدُ سَوَادِ الشَّعَرِ لاَ یُرَى عَلَیْهِ أَثَرُ السَّفَرِ وَلاَ یَعْرِفُهُ مِنَّا أَحَدٌ حَتَّى جَلَسَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- فَأَسْنَدَ رُکْبَتَیْهِ إِلَى رُکْبَتَیْهِ وَوَضَعَ کَفَّیْهِ عَلَى فَخِذَیْهِ ثُمَّ قَالَ یَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِى عَنِ الإِسْلاَمِ قَالَ: «أَنْ تَشْهَدَ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ وَتُقِیمَ الصَّلاَةَ وَتُؤْتِىَ الزَّکَاةَ وَتَصُومَ رَمَضَانَ وَتَحُجَّ الْبَیْتَ إِنِ اسْتَطَعْتَ إِلَیْهِ سَبِیلاً». قَالَ: صَدَقْتَ. فَعَجِبْنَا إِلَیْهِ یَسْأَلُهُ وَیُصَدِّقُهُ ثُمَّ قَالَ أَخْبِرْنِى عَنِ الإِیمَانِ قَالَ: «أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَالْقَدَرِ کُلِّهِ خَیْرِهِ وَشَرِّهِ». قَالَ: صَدَقْتَ. قَالَ فَأَخْبِرْنِى عَنِ الإِحْسَانِ قَالَ: «أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ...». (رواه مسلم).

«از ابوحفصه عمر بن خطاب س روایت شده که فرمود: در حالی که روزی در خدمت رسول خدا ص نشسته بودیم ناگهان مردی بر ما وارد شد که لباسی بس سفید به تن داشت و موهایش به شدت سیاه بود، و هیچیک از ما او را نشناختیم و اثری از مسافر بودن بر وی پیدا نبود. در کنار رسول خدا نشست و زانوی خود را به زانوی رسول خدا چسبانید و دو دست خود را بر رانهای او گذاشت و گفت:

ای محمد، به من بگو که اسلام چیست؟ رسول خدا ص فرمود: اسلام این است که شهادتین (أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمداً رسول الله) بر زبان آوری، و نمازها را بر پا بداری و زکات (مال) را اخراج کنی و روزه‌ی رمضان را بگیری، و در صورت استطاعت و توان، فریضه‌ی حج را انجام دهی.

گفت: راست گفتی؟ تعجب کردیم از اینکه از او سؤال کرد و او را تصدیق نمود.

گفت: مرا از ایمان خبر بده؟ گفت: این است که به خدا و ملائکه و کتابها و پیغمبران خدا و روز قیامت ایمان داشته باشی و به قضا و قدر اعم از خیر و شر ایمان داشته باشی. گفت: راست گفتی، حال به من بگو احسان چیست؟ گفت: خداوند را چنان عبادت کنی انگار او را می‌بینی اگر تو او را نمی‌بینی او تو را خواهد دید... ».

بنابراین تعریف، دین یک ایدئولوژی شامل و فراگیر است که همه‌ی ابعاد زندگی را در حوزه‌ی خود جای می‌دهد. و مأموریت آن تنظیم رابطه‌ی انسان با خدا، و با هستی و با انسان و با نفس خودش است.

لذا هویت دینی مسلمان بسی گسترده‌تر از این است که در ایجاد رابطه میان انسان و خدا خلاصه شود بلکه همه‌ی جوانب زندگی را دربر می‌گیرد. دین به عنوان یک قانون فراگیر، فرهنگ و تمدن می‌آفریند. در دین اسلام علاوه بر احترام برای سنتهای اصیل و ثابت که در اصطلاح اهل اصول از آنها به «وحی» تعبیر می‌شود با استفاده از فرایند اجتهاد، نصوص پویایی خود را حفظ می‌کنند و اهل نظر در هر زمان و مکانی احکام جزئی متناسب با شرایط و اوضاع را از کلیات نصوص استخراج می‌نمایند.

با این وصف وقتی سخن از هویت دینی مسلمانان به میان می‌آوریم در واقع فرهنگ و تمدن اسلامی و جایگاه وحی در اسلام و اصول اجتهاد را بررسی می‌کنیم، و در پرتو این بررسی و تحقیق مؤلفه‌های هویت دینی خود را بیان می‌نمائیم که امری است بس خطیر. نکته‌ی قابل توجه دیگر اینکه کسان بسیاری، وقتی وارد حوزه‌ی دین‌پژوهی می‌شوند میان دین و فکر دینی تفاوت نمی‌گذارند که این پدیده باعث در خطا افتادن آنها می‌شود و لطمات جبران‌ناپذیری به دین می‌رساند و به گمانم باعث دین‌گریزی و دین‌ستیزی افراد فراوانی می‌شود.

دین و فکر دینی:
در یک کلام مختصر، دین بر هر آنچه که خداوند فرو فرستاده و حضرت محمد ص آن را تبیین فرموده اطلاق می‌شود که وحی و معصوم و ثابت است، اما فکر دینی عبارت از تلقی انسانها از دین و نحوه‌ی فهم و قرائت آنها از نصوص وحیانی است که معصوم و ثابت نیست. دین واحد است ولی فکر دینی متعدد. دین خدائی است لیکن فکر دینی بشری.

در اینجا که از هویت دینی سخن می‌رانیم نباید از این نکته غافل بمانیم که هویت دینی برگرفته از نصوص، با هویت دینی برگرفته از فهم آنها فرق می‌کند. آنچه مورد اهتمام اینجانب است هویت دینی برگرفته از فکر دینی است. یعنی فرهنگ و تمدن اسلامی را در روشنایی نصوص وحیانی و با استفاده از ابزار اجتهاد مورد تحقیق قرار داده‌ایم.

لازم به یادآوری است که تبیین و فهم انسان معصوم و خالی از اشکال نیست و تنها حکایت فهمی است که صاحب آن با استفاده از گردش در محصولات اندیشه‌ی مسلمانان و دقت در نصوص در حوزه‌ی دین‌شناسی بدان رسیده است. در مبحث مؤلفه‌ی عصری شدن این مبحث را بیشتر پی می‌گیریم.

مؤلفه‌های هویت دینی:
آنچه در این نوشتار مورد نظر می‌باشد هویت دینی برگرفته از نصوص دین (قرآن و سنت) و اندیشه‌ی دینی (تلقی و فهم انسان‌ها از دین) است که از تحقیق پیرامون نصوص و نتایج تعقل و خردورزی مسلمانان بدست آمده است و باعث شده مسلمانان فرهنگ و تمدنی جدا و ممتاز از سایر جوامع داشته باشند. مؤلفه‌های تشکیل‌دهنده و سازنده‌ی هویت دینی در امور زیر خلاصه می‌شوند:

1. فرهنگ
فرهنگی در اینجا مورد توجه و نظر ما است که دین پایه‌گذار و آورنده‌ی آن است و محققان مسلمان از نظر کارکرد و معنی‌بخشی آن را چنین تعریف کرده‌اند:

«راهکار و برنامه‌ای که دین اسلام برای پرورش روح، جسم و عقل انسان و نحوه‌ی روابط متقابل میان اقشار و گروههای مختلف جامعه تنظیم کرده است»[8].

ذکر این نکته خالی از فایده نیست که برخی از اندیشمندان تحت تأثیر فرهنگ غرب معتقد هستند که دین در هر جامعه‌ای ساخته و پرداخته‌ی فرهنگ افراد آن جامعه است. حتی برخی تحت تأثیر مکاتب فکری غربی وحی اسلامی را معلول فرهنگ اعراب زمان ظهور اسلام، و مولود افکار و اندیشه‌ی حضرت محمد ص می‌دانند. از این‌رو، عقیده دارند دین اسلام در حوزه‌ی اندیشه و تفکرات اعراب بوجود آمده و رشد کرده است و قرآن بازتاب خیالات و افکار محمد ص است! این عده تحت تأثیر اندیشه‌های ماتریالیستی منکر توانائی دین بر فرهنگ و تمدن‌سازی هستند و پایه‌گذاری قوی‌ترین فرهنگ بشری را توسط اسلام مردود می‌دانند. تفصیل این موضوع از حوصله‌ی این نوشتار خارج است.

لازم به ذکر است که هیچ واژه‌ای به اندازه‌ی فرهنگ دستخوش تحریف و تبدیل و تحمیل معانی مختلف نگردیده است و هر قوم و ملتی و پیروان هر دینی معنی خاصی از آن ارائه کرده‌اند. ضمن اینکه هر محقق و پژوهشگری آن را در معنای خاص مورد نظر خود به کار گرفته و می‌گیرد. لذا ارائه‌ی یک تعریف جامع و همه‌پذیر از آن محال و غیرممکن است. آنچه در این نوشتار مد نظر می‌باشد بیان این نکته است که فرهنگ نشأت گرفته از دین اولین مؤلفه‌ی هویت دینی هر قوم و ملتی به شمار می‌رود.

2. مدنیت
مدنیت عبارت از ساختارهای اقتصادی و راهکارهای رشد تکنولوژی، مکانیزمهای توسعه و پیشرفت مادی یک مملکت یا ملت، در ابعاد مختلف زندگی است.

براساس این تعریف، جامعه‌ای که از نظر مادی و صنعتی پیشرفته، خلاق و توسعه‌یافته باشد یک «جامعه‌ی مدنی» است هرچند در اصطلاح سیاسی متعارف امروزی معنی و مفهوم جامعه‌ی مدنی بسی گسترده‌تر از این است. و شامل توسعه در ابعاد سیاسی، فرهنگی، فکری و حقوقی زندگی یک ملت می‌شود.

علی ای حال؛ مدنیت مؤلفه‌ی دوم هویت است. جامعه‌شناسان و محققان عقیده دارند «تمدن» از ترکیب «فرهنگ و مدنیت» بوجود می‌آید و تمدن اسلامی محصول فرهنگ و مدنیت اسلامی است. در یک عبارت تمدن هر قوم و ملتی محصول ساختار فرهنگی و چگونگی شرایط مادی آن قوم و ملت است.

براساس این تعریف یک ملت فرهنگی را در صورتی که از حیث شرایط مادی عقب مانده باشد نمی‌توان متمدن نامید. همچنین یک ملت پیشرفته و مدنی اگر از حیث فرهنگی عقب‌مانده باشد متمدن نیست.

اما محققان مادی‌گرا، تمدن را مرادف توسعه‌ی شرایط مادی می‌دانند و براساس آن جوامع غربی توسعه‌یافته را متمدن می‌خوانند و تنها توسعه‌ی اقتصادی و رشد تکنولوژی را عامل متمدن بودن می‌دانند.

گروهی دیگر درست در نقطه‌ی مقابل قرار گرفته و می‌گویند: تمدن معلول و مولود شرایط فرهنگی است و ربطی به تکنولوژی و توسعه‌ی اقتصادی ندارد. در واقع این دو تعریف هر دو ناکامل و غیرصحیح هستند. زیرا فرهنگ و مدنیت به مثابه‌ی دو بال تمدن هستند و در صورت فقدان یکی از این دو، امکان متمدن بودن یک ملت وجود ندارد.

خلاصه: آنچه در تعاریف کلاسیک غربی آمده؛ که واژه‌ی جوامع متمدن را برای کشورهای پیشرفته و توسعه‌یافته‌ی سرمایه‌داری [و تا چند سال پیش سوسیالیستی] اطلاق می‌کردند و می‌کنند تعریف صحیح و جامع «تمدن» نیست بلکه زاده‌ی اندیشه و فرهنگ مادی غربی است.

سؤال: چگونه مدنیت بعنوان یکی از شاخص‌های معرف هویت دینی (اسلامی) تلقی می‌شود؟

ج: اگر نگاهی به گذشته‌ی تاریخ پر فراز و نشیب امت اسلامی بیندازیم درمی‌یابیم که مسلمانان در دوران مجد و عظمت و اقتدار خویش [در تمامی حوزه‌های زندگی] پایه‌های مدنیت بشری را بر این کره‌ی خاکی بنا نهادند و در پرتو بهره‌گیری از تعالیم وحی تحولی بس شگرف و عظیم در نحوه‌ی زندگی بشریت بوجود آوردند. دنیای جدیدی ساختند که از هر حیث با دنیای کهن قبل از ظهور دین اسلام و دنیای بعد از افول تمدن اسلامی فرق دارد. دنیایی که در آن، میان دین و دنیا، عقل و وحی، مادیات و معنویات، تعادل و تفاهم بوجود آمده بود، از این‌رو است که مدنیت را یکی از شاخصهای هویت دینی به حساب می‌آوریم.

3. سنّت‌های اصیل
سومین مؤلفه‌ی هویت دینی آن دسته از اصول و مبانی فکری و عقیدتی هستند که در وحی (قرآن و سنت) تجلّی پیدا می‌کنند. حفاظت از اصول، احترام برای آنها ویژه‌ی پیروان آیین اسلام نیست بلکه در هر دینی (وحیانی یا عقلانی) اصول و مبانی وجود دارد که حفاظت از آنها و احترام و تقدیس آنها بر پیروان آن دین، و التزام به مبادی آنها بر اتباع آن لازم و ضروری است.

در دین اسلام اصولی (اعتقادی، عبادی، معاملاتی، اجرای حدود و ...) وجود دارد که دستکاری و تغییر آنها به هیچ وجه [برای مسلمانان] جایز نیست و هر چه زمان بگذرد و شرایط تغییر کند باز هم این اصول ثابت خواهند ماند. البته در همه‌ی ادیان و مکاتب فکری و اعتقادی و فلسفی، اصول ثابت و غیرمتغیّری وجود دارد که عامل زمان و مکان تغییری در آنها بوجود نمی‌آورد.

وحی جوهر دین و مهمترین رکن آن است و با گذشت زمان تغییر نمی‌کند اما نحوه‌ی تفسیر و استنباط احکام جزئی از قواعد کلی آن، همیشه در تغییر است و دانشمندان از کانال «اجتهاد» همواره احکام جدید از نصوص وحی استخراج، و فکر دینی را امروزی می‌کنند.

4. عصری شدن
در دین اسلام اضافه بر اصول و مبانی ثابت که محدود هستند و با گذشت زمان تغییر نمی‌کنند، متغیّرات فراوان و غیرمحدودی وجود دارند که دینداران به اقتضای شرایط زمانی و مکانی از اصول و قواعد ثابت استخراج و استنباط می‌کنند. فرایند استخراج جزئیات از اصول کلی در عرف علمای اسلامی اجتهاد نام دارد که باب آن تا روز قیامت بر دو لنگه‌اش بر روی افراد واجد شرایط باز است. بعضی از افراد امروزه پدیده‌ی جواز قرائت‌های گوناگون از دین را که زاده‌ی شرایط فکری و فرهنگی غربی، و محصول نگرش غربیها به دین (مسیحیت) است، معادل «اجتهاد در اسلام» می‌دانند و براساس آن مدعی جواز قرائت‌های مختلف از متن و نصوص دینی می‌شوند. ولی جواز قرائت‌های مختلفه از متون دینی را با اجتهاد مرادف شمردن به هیچ وجه درست نیست چون اجتهاد اسلامی تنها شامل متغیّرات و احکام جزئی مستخرج از کلیات و اصول می‌شود و هیچ مجتهدی در مقابل نص حق اجتهاد ندارد در حالی که پدیده‌ی قرائتها از متون دینی، ثوابت و متغیّرات دینی را مثل هم دربر می‌گیرد. حتی برخی از مدعیان آن صریحاً خواستار تغییر نصوص و امروزی کردن آنها هستند. منادیان جواز قرائتهای مختلفه ثوابت و متغیّرات را مثل هم مورد نقادی قرار می‌دهند و اجتهاد در اصول ثابت را به بهانه قرائت نوین جایز می‌دانند که تفصیل این مبحث از حوصله‌ی این مقاله خارج است. علاوه بر این، اجتهاد امری است درون دینی و محصول تعقل و خردورزی اندیشمندان دیندار در متون دینی و نصوص وحی، در حالی که پدیده‌ی جواز قرائت‌ها زاده‌ی اندیشه و عقلانیت غربی است و با دینی که در غرب وجود دارد همخوانی دارد.

به نظر می‌رسد به جای استعمال قرائتها از دین، استفاده از ترکیب «تجدید تفکر دینی» که ریشه‌ی اسلامی دارد و از حدیث رسول خدا[9] ص استفاده می‌شود صحیح‌تر و جامع‌تر است.

چنانکه قبلاً توضیح دادیم، در حوزه‌ی دینداری و دین‌باوری با دو امر مواجه هستیم که درهم‌آمیختن آنها به هیچ وجه صحیح نیست. ولی بسیاری از دینداران آنها را قاطی کرده و در تعیین حوزه و حریم هر کدام به اشتباه درافتاده‌اند و این امر منشأ تفرق و اختلافات فراوانی میان مسلمانان شده است. این دو امر عبارتند از «دین» و «فکر دینی».

منظور از امروزی کردن فکر دینی یعنی آن را با عصر همگام کردن و تطبیق دادن و به اقتضای نیاز زمان و مکان احکام جزئی را از نصوص و قواعد ثابت استخراج کردن. امروزی کردن فکر دینی غیر از نو کردن دین است چون دین را نمی‌توان تغییر داد. فرایند امروزی کردن فکر دینی را می‌توان «تجدید فکر دینی» یا تلفیق میان «سنت و عصر» یا «عقل و وحی» نام برد. جاودانگی اسلام و شایستگی آن برای همه‌ی زمانها و مکانها ناشی از وجود تجدید و اجتهاد در فکر دینی است. اما وقتی وارد حوزه‌ی دین‌پژوهی می‌شویم باید هوشیار باشیم که به بهانه‌ی حفاظت از اصول گرفتار جمود و انحطاط فکری نشویم و به بهانه‌ی جواز تجدید ثوابت و اصول مقدس را به زیر تیغ تیز نقد نکشیم و مرز این دو را از هم تمییز دهیم و تفکیک کنیم.

نتیجه
از مباحث فوق نتیجه می‌گیریم که «هویت دینی ما مسلمانان، عبارت از فرهنگ و تمدنی است که زاده‌ی هدایت و راهنمایی تعالیم وحیانی (قرآن و سنت) و دست‌آوردهای اجتهاد و عقل بشری است. عقل و وحی هرکدام تأثیر خود را بر پیدایش و ظهور تمدن اسلامی داشته و دارند و کسانی که به هر بهانه‌ای می‌خواهند یکی از این دو را نادیده بگیرند یا اهمال کنند، در واقع، حقیقت تمدن اسلامی را نشناخته‌اند یا آگاهانه درصدد هستند جوانان را با هویت دینی‌شان بیگانه کنند.

پاسخ به یک شبهه
بعضی ادعا می‌کنند که هویت دینی کردها را باید در آیین زرتشتی جستجو کنیم. چون قبل از اینکه دین اسلام ظهور کند و ملت کُرد آن را بپذیرد کردها پیرو آیین زرتشت بوده‌اند. بنابراین اگر درصدد بازگشت به هویت دینی و احیای آن برآییم باید حول تعالیم زرتشت به تحقیق بپردازیم و فرهنگ مجوسی و زرتشتی را زنده کنیم و آتش‌پرستی را که نماد این فرهنگ و دیانت است رواج دهیم. این عده ادعا می‌کنند اعراب آیین اسلام را با حکم شمشیر بر ملت کُرد تحمیل کرده و فاتحان اعراب هنگام اشغال کردستان، کردها را انفال[10] کرده‌اند!؟

در پاسخ می‌گوییم، واژه‌ی دین در قرآن و در فرهنگ اندیشمندان مسلمان، اگر بصورت مطلق ذکر شود، شامل دین حق و باطل می‌شود. خداوند متعال از همه‌ی نحله‌ها و کیش‌ها به عنوان دین یاد کرده است. خطاب به کفار می‌گوید:
لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ (کافرون: 6).

کیش آنها را دین می‌نامد ولی تنها دینی را تأیید می‌کند که متصف به صفت حق باشد و این دین دینی است که خداوند از آن رضایت دارد و پیغمبران خود را مأمور ابلاغ آن نموده است
وَرَضِیتُ لَکُمْ الإِسْلامَ دِیناً (مائده: 3).
«اسلام را به عنوان دین برای شما پسندیدم».
هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ «او، آن خدایی است که فرستاده و پیغمبر خویش (محمد ص) را همراه با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همه‌ی ادیان برتری و تفوق بدهد». (صف: 9).
روی این اصل سایر ادیان سوای اسلام خواه وحیانی تحریف شده یا عقلانی و فلسفی، ادیان باطل هستند و خداوند به هیچ وجه از آنها راضی نیست و آنها را تأیید نمی‌کند. و آیین زرتشت نیز، داخل حوزه‌ی ادیان باطل است. و اگر ملت کُرد قبل از پذیرش اسلام به دلیل عدم معرفت حق پیرو آن بوده دلیل نمی‌شود هویت دینی ملت کرد را بدان ارجاع دهیم. چون در واقع ملت ما آن هنگام از هدایت خداوند دور بوده و در وادی سرگردانی اعتقادی بسر برده است. اما بعد از آشنا شدن با آیین اسلام و پذیرش آن از سر اختیار و رضایت و معرفت هدایت آسمانی، دین اسلام هویت دینی ملت کرد را تشکیل می‌دهد نه دین زرتشت و غیره.



هویت ملی
بعد از توضیح مختصری که پیرامون هویت دینی و مؤلفه‌های آن داده شد، لازم است هویت ملی و مؤلفه‌های آن را تحلیل و بررسی کنیم تا معلوم شود چه چیزهایی اصول و مبانی ملی ما محسوب می‌شوند.

ذکر این مبحث وقتی اهمیت پیدا می‌کند که بدانیم برخی از نویسندگان ادعا می‌کنند در اسلام توجهی به هویت ملی نشده و راهکاری برای قضایای ملی وجود ندارد در نتیجه برای حل این قضایا باید به راهکارهای دیگر متوسل شویم.

تحقیقات نشان می‌دهد که سه عنصر می‌توانند به عنوان مؤلفه‌های تشکیل دهنده‌ی هویت ملی یک قوم و ملت مطرح باشند که عبارتند از:

1. زبان
زبان عنصر اصلی تشکیل دهنده‌ی هویت ملی یک قوم به حساب می‌آید و باعث امتیاز و جدایی ملتی از سایر اقوام و ملل می‌شود. خداوند متعال در قرآن کریم از این عامل مهم و اساسی به عنوان یکی از آیات و نشانه‌های خود یاد کرده و می‌فرماید:

وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِلْعَالِمِینَ (روم: 22).

«از جمله‌ی آیات و نشانه‌های خداوند متعال آفرینش آسمانها و زمین و اختلاف زبانها و رنگهای شما است. و در این، نشانه‌هایی برای دانشمندان و عالمان وجود دارد».

اگر امروزه طرفداران اندیشه‌ی ناسیونالیستی زبان مادری را یکی از مهمترین افتخارات خود می‌دانند و به وسیله‌ی آن بر دیگران فخر می‌فروشند و به شاهکارهای ادبی خود مباهات می‌نمایند و ... در دین اسلام، از زبان وحی، که کلام خدای منان است اختلاف زبانی ملت‌ها یکی از آیات خدا معرفی شده و هرکس با این آیه مخالفت ورزد و قومی را به خاطر زبان تحقیر کند در واقع با آیات خدا مخالفت ورزیده است. در اسلام حق بهره از زبان مادری و اعتزاز به آن به همه‌ی اقوام داده شده است و خداوند اعلام می‌دارد:
وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ (ابراهیم: 4).
«ما هیچ رسول و فرستاده‌ای جز به زبان قومش نفرستاده‌ایم تا (دین و هدایت خدا را) برای آنها بیان کند».

اما هیچ احدی حق ندارد زبان خود را بهتر و برتر از زبان دیگر اقوام بداند و از کانال تحقیر زبان آنان، برتری زبان خود را اثبات نماید.

2. تاریخ
تاریخ آینه‌ی انعکاس غم و شادی‌ها، تلخی‌ها و شیرینی‌ها، پیروزی و شکست‌های یک ملت است. تاریخ، افتخارات گذشتگان را در صفحات خود نگهداری می‌کند تا نسلهای بعدی از تجارب آنها درس عبرت بگیرند.

تاریخ به عنوان یک عامل مهم در ساختار هویت ملی یک قوم رُل اساسی بازی می‌کند. از این رو ناسیونالیست‌ها بشدت به اساطیر، قهرمانان و افسانه‌های ملی اهتمام می‌ورزند و در تعریف و تمجید از آنها به داستانسرایی می‌پردازند و از افراط و غلو در شأن آنها هیچ ابایی ندارند.

در اسلام تاریخ گذشتگان بعنوان عنصری جهت کسب تجربه و درس عبرت یاد شده و بعد از ذکر حوادث گذشتگان به ما دستور می‌دهد از سرنوشت آنها عبرت بگیریم:
لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لأُوْلِی الأَلْبَابِ (یوسف: 111).
«به حقیقت در داستان آنها درس عبرتی برای عاقلان وجود دارد».

3. فولکلور
فولکلور که عبارت از فرهنگ و دانش عامیانه و آداب و اعتقادات و افسانه‌ها و امثال و حِکَم یک ملت است از مؤلفه‌های هویت ملی بشمار می‌رود. از این رو است که فولکلور سینه به سینه از آباء به ابناء نقل می‌شود و به عنوان یادگار نیاکان از آن حفاظت به عمل می‌آید و همواره به عنوان میراث گرانبها مایه‌ی مباهات اقوام است. در مورد فولکلور ملی ذکر این نکته خالی از فایده نیست که از آنجا که شریعت میزان سنجش حق از باطل تلقی می‌شود هر نوع عادت و آداب ملی را با آن می‌سنجیم. اگر موافق شرع خدا باشد آن را پاس می‌داریم و برای آن ارج و احترام قائل هستیم و اگر مخالف نصوص شرع باشد آن را تصحیح می‌کنیم یا از ریشه برمی‌کنیم و دور می‌اندازیم. و این امر از مقتضیات ایمان است.

متأسفانه برخی از ناسیونالیست‌های تندرو درصدد هستند برخی از عادات جاهلی را که ریشه در شهوت‌رانی و رهایی از قیود اخلاقی دارند به عنوان فولکلور ملی و حفاظت از آداب ملی رواج دهند اما در واقع هدف از ترویج آنها مقابله با تعالیم اسلام و توجیه شهوت‌رانی افسارگسیخته است. و این عمل در برخی از موارد ناآگاهانه و دلسوزانه و در مواردی دشمنانه و مغرضانه صورت می‌گیرد.

ممکن است کسانی این قبیل اظهارات را بویژه از جانب کسانی که منادی اسلام هستند دشمنی و مخالفت با اندیشه‌ی ناسیونالیستی [خاصه ناسیونالیسم کُردی] تلقی کنند و بگویند: اسلامگرایان دشمن یا حداقل مخالف آرمان ملی اقوام هستند و در مقابل ستم ملی که بر اقوام می‌رود بی‌تفاوتند.

اما واقعیت غیر از این است. زیرا آنچه از تعالیم اسلام فهم می‌شود و آنچه به صورت واقعی در زمانی که اسلام حاکم بوده وجود داشته است خلاف این ادعا را ثابت می‌کند و اقوام و ملتها در سایه‌ی حکومت اسلامی از همه‌ی حقوق ملی خود [حتی بیش از آنچه انتظارش را داشته‌اند] بهره‌مند بوده‌اند.

و اما اکنون که در کشورهایی که عنوان اسلامی یدک می‌کشند کردها و بقیه‌ی اقلیت‌ها مورد ستم واقع می‌شوند به این دلیل است که سردمداران و دولتمردان این کشورها از تعالیم اسلام پیروی نمی‌کنند. به دیگر تعبیر، منشأ تمامی بدبختیهای مسلمانان «استبداد» حکام است نه اینکه این ستم و ظلم معلول اسلام و حکم اسلامی باشد. بلکه هر کس منصفانه در تعالیم اسلام بنگرد درمی‌یابد که مترقی‌ترین راهکار جمعیت احقاق حق و عدل در آن وجود دارد.
ادامه دارد ....

ارجاعات:
[2] - حرب المصطلحات بین الإسلام والغرب، ص 181.
[3] - فرهنگ زبان فارسی، مهشید مشیری، ص 1177.
[4] - حرب المصطلحات، ص 181.
[5] - جهان‌شمولی اسلام و جهانی‌سازی، مجموعه‌ی مقالات، ج 2، صص 375-376.
[6] - الموسوعة الإسلامیة العامة.
[7] - الموسوعة الإسلامیّة المعاصرة.
[8] - حرب المصطلحات بین الإسلام والغرب، ص 182.
[9] - اشاره به حدیث: «إِنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ لِهَذِهِ الأُمَّةِ عَلَى رَأْسِ کُلِّ مِائَةِ سَنَةٍ مَنْ یُجَدِّدُ لَهَا دِینَهَا». «خداوند در رأس هر صد سال کسی را برای این امت برمی‌انگیزد که امر دینش را تجدید کند».
[10] - انفال جمع نفل، یک واژه‌ی قرآنی به معنای غنیمت است. بعضی آن را بر سهمی از غنائم اطلاق کرده‌اند که قبل از تقسیم برای اشخاص حاصل می‌شود. بعضی دیگر گفته‌اند: عبارت از مالی است که بدون جنگ و خونریزی برای مسلمانان حاصل می‌شود، نَفْل در اصل به معنای زیادت است و بر اعمال و عباداتی سوای واجب اطلاق می‌شود. «مفردات راغب» اما رژیم ضداسلام و ضد کرد بعث عراق، بر عملیات نابودی جمعی اکراد [که در مناطق مختلف کردستان بخصوص «گرمیان» صورت گرفت] نام انفال نهاد، از آن زمان این مصطلح قرآنی در میان کردها به عنوان یک واژه‌ی منفور و مذموم شهرت پیدا کرده، و حکایت‌کننده‌ی دردها و رنجها و قتلهایی است که ملت مظلوم کرد از دست رژیم بعث دیده‌اند. تا آنجا که هر حرکت نسل‌کشی و مذموم در اصطلاح سیاسی ناسیونالیستهای کرد انفال نام‌گذاری می‌شود. اشخاص و جریانهای الحادی و افراطی با استفاده از واژه‌ی انفال به شدت بر اسلام می‌تازند و حرکت آزادسازی صدر اسلام را که توسط اصحاب رسول‌الله -صلى الله علیه وسلم- انجام گرفته و باعث آزادی ملتها (از جمله ملت کرد) گردیده، انفال نام می‌نهند و دشمنی خود با اسلام را زیر لفافه‌ی تفسیر غلط آن مخفی نگه می‌دارند.